جدول جو
جدول جو

معنی خایه گز - جستجوی لغت در جدول جو

خایه گز
(یَ /یِ گَ)
رتیلا. (ملخص اللغات حسن خطیب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خایه زر
تصویر خایه زر
گلولۀ زر
کنایه از آفتاب، گیتی پرور، چتر نور، طاس زر، چراغ روز، طرف دار انجم، طاووس مشرق خرام، اسطرلاب چهارم، سپر آتشین، چتر زر، چتر روز، چراغ سحر، خایه زرّین، چتر زرّین، طاووس فلک، غزاله، طاووس آتش پر برای مثال در آن گوهرین گنج بن ناپدید / بدی خایۀ زر خدای آفرید (نظامی۵ - ۸۱۴)
فرهنگ فارسی عمید
(یَ / یِ گَ زَ)
کژدم اهوازی که آنرا بتازی رتیلا گویند. (آنندراج). قسمی از عنکبوت. (ناظم الاطباء) ، جانوری که می چسبد بر خایۀ حیوانات و خون آنرا می مکد. (ناظم الاطباء). کرمکی است با خایۀ سگ و دیگر چارپایان بچسبد و خون آنها بمکد و ظاهراً کنه عبارت از آنست. (از آنندراج) :
آفت خایه همچو خایه گزک.
شرف الدین شفائی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یَ گَهْ)
سایه گاه. جائی که سایه باشد:
بجم گفت کای خسته از رنج راه
بدین سایه گه از چه کردی پناه.
فردوسی.
بخفت اندر آن سایه گه شهریار
نهاده سرش مهربان بر کنار.
فردوسی.
، پناه. حمایت. کنف:
هر که در سایه گه دولت او گام نهاد
کند از مسکن او حادثۀ چرخ حذر.
سنایی.
رجوع به سایه گاه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ یِ گُ)
غنچۀ گل، گل:
گردون بنای حسن ترا بر زمین گذاشت
روزی که رنگ خانه گل را بهار ریخت.
دانش (از آنندراج).
، گلخانه. جایی که در آنجا گل بعمل می آورند
لغت نامه دهخدا
(نِ گُ)
قریه ای است بفاصله 29500 گزی جنوب غربی قلات غلزائی ولایت قندهار، بین خط 66 درجه و 44 دقیقه و 30 ثانیۀ طول شرقی و خط 32 درجه و 3 دقیقه و 54 ثانیۀ عرض شمالی. (از قاموس جغرافیای افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
خاگینه را گویند و به عربی عجّه خوانند. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری) (ناظم الاطباء) (شرفنامۀ منیری) (غیاث اللغات) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 365) (از فرهنگ جهانگیری) :
جوز گوز و لوز بادام است و عجه خایه ریز.
(از نصاب الصبیان)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ یِ زَ)
کنایه از آفتاب. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، گلولۀ زر. (آنندراج) :
در آن گوهرین گنج بن ناپدید
بدی خایۀ زر خدای آفرید
زمانه دگر گونه آیین نهاد
شد آن مرغ کو خایه زرین نهاد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ یِ سَ)
جند بیدستر. (از ناظم الاطباء). خزمیان. فاجشه. هزو گند. رجوع به جندبیدستر شود
لغت نامه دهخدا
(بَ چَ دَ / دِ)
ماکیان که تخم نهد. (آنندراج). ماکیانی که تخم کند. (ناظم الاطباء). بیوض
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
جانوری است شبیه بعنکبوت که لعاب او مردم را هلاک سازد و به عربی رتیلا خوانند. (برهای قاطع) (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 362) (ناظم الاطباء). دلمه. دلمک. غنده. (فرهنگ جهانگیری). آبخورک. خایه گزک
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ دَ / دِ)
نانوا که نان خوب و گران بها پزد. آنکه نان خوان شاه و امیر و دیگر بزرگان پزد. مقابل خرجی پز که نانوائی است که نان ارزان قیمت می پزد
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِگَ)
بسیار خایه کننده. بیوض. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند که در 75 هزارگزی شمال خاوری قاین واقع شده. جلگه و گرمسیر است و 61 تن سکنه دارد. آبش از قنات محصولش غلات و شلغم، شغل اهالی زراعت و مالداری و راهش مالرو است. این ده را در اصطلاح محلی قطارگز نیز گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
بیضه بند
فرهنگ گویش مازندرانی
قسمت بالای بیضه ۲بیضه بند
فرهنگ گویش مازندرانی
قسمت فوقانی کیسه ی بیضه که به بدن وصل می شود
فرهنگ گویش مازندرانی